تو مال منی پارت ۸۱

که یهو صدای زنگ خونه اومد
کوک از ا.ت جدا شد و به در نگاه کرد و گفت

کوک : ایییش همیشه باید مزاحم باشه

کوک روش رو دوباره برگردونید و به ا.ت گفت

کوک : سری بعد میبوsمت با همراهی از طرف تو

ا.ت : خیلی رو داری

کوک : (خنده )

از زبان راوی

کوک رفت در رو باز کرد و دوستاش اومدن داخل به همه سلام کرد و ا.ت رو به دوستاش معرفی کرد

دوست شماره ۱ : چه خبرا کوک تنها تنها خوش گذرانی میکنی

کوک : بابا شلوغش نکن
کوک : بیایین بشینین

همه نشستن و ا.ت رفت براشون خوراکی بیاره که یه دختر اومد داخل

دختر : سلام من سارا هستم همسر جیکوب ( یکی از دوستان کوک )

ا.ت : او خوش بختم

سارا : منم همین طور
سارا : دختر زیبایی هستی ( لبخند )

ا.ت : مرسی عزیزم

سارا و ا.ت باهم صحبت میکردن که صدایی از پشت نظر چفت شون رو جلب کرد

دختر : اره خوشگله برای همین کوک انتخابش کرده ( پوزخند )

ا.ت : ببخشید

سارا : اممم ا.ت ایشون خواهر کوچیکتر ووک هست ( بازم یکی از دوستان ا.ت )

ا.ت : اوو خوشبختم ا.ت هستم ( دستش رو آورد جلو )

دختر : سانا هستم ( به ا.ت دست نداد )

ا.ت : اوهوم ( دستش رو جمع کرد )

سارا : ا.ت کمک نیاز نداری

ا.ت : او یکم کمک نیاز دارم می‌خوام خوراکی هارو بچینم

سارا : حتما سانا بیا کمک

سانا : ما مهمون هستیم و اون میزبان پس ما باید بشینیم و اون آزمون پذیرایی کنه سارا

سارا : سانا شروع نکن بزار یه شب بدون شر تموم بشه

سانا : من کاری نکردم فقط مسئله که حق هستش رو بیان کردم سارا

سارا : سانا برو بشین خودم کمک ا.ت میکنم

سانا : هر کاری دوست داری بکن ( رفت )

سارا : اوف امید وارم امشب خوب تموم بشه

از زبان راوی

ا.ت و سارا خوراکی هارو چیدن و بردن پیش بقیه وسط میز چرخان گذاشتن که راحت هر کسی خوراکی خواست میز رو پچرخونه و خوراکی بخوره همه دور هم بودیم همه دخترا کنار هم و پسرا هم کنار هم حدودا ۵ تا پسر و ۵ تا دختر بودن همه زن و شوهر بودن به جز خواهر ووک یعنی سانا و یکی از پسرا که مجرد بود

همه دور هم بودن و باهم صحبت میکردم که سانا گفت

سانا : اوپا ( منظورش کوک هست ) خیلی دلم برای این جمع و تو تنگ شده بود

کوک : مرسی سانا منم همین طور

سانا : میتونم بغلت کنم ؟

کوک : اره

سانا و کوک هم دیگر رو بغل کردن ا.ت در تعجب نبود چون فکر میکرد که اونا دوست های نزدیکی بهم هستن و با لبخند بهشون نگاه میکرد
که یهو ....


این پارت هم برای کسانی که با بی احترامی صحبت نمی‌کنن ❤️

من امروز پارت نزاشتم چون دوباره بهم بی احترامی شد ولی این یدونه پارت رو برای اون کسانی گذاشتم که مراعات میکنن
اونا گناهی ندارند
دیدگاه ها (۱۱۹)

تو مال منی پارت ۸۲

تو مال منی پارت ۸۳

تو مال منی پارت ۸۰

تو مال منی پارت ۷۹

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط